پنجره را باز میکنم
طلوع را میبینم و غروب غمها را فراموش میکنم
از اینکه در قلبم هستی و عشق منی افتخار میکنم
دلم برایت تنگ شده عزیزم ، این را اعتراف میکنم
به دور دستها نگاه میکنم
قلبم تند تند میتپد ، اسمت را زیر لب صدا میکنم
تو عشق منی و من خوشبخترینم
تا لحظه ای که نفس میکشم ، همینم
عاشقی که عشق را باور کرده
و
در این زمانه ای که پر از دروغ و نیرنگ است با تو عاشقانه آغاز کرده
آغازی که پایانی نخواهد داشت ، زمانی بود که قلبم تنها ، غمها را درونش داشت
غم رفت و جای آن تو را گرفت ، از آن لحظه که آمدی تا حالا
چشمانم بهانه ی تو را گرفت
حالا تو هستی و عشق هست و دل عاشق من
تو سرچشمه ی عشقی در قلب من
پنجره را باز میکنم
طلوع را میبینم و به هوای تو در آسمان عشق پرواز میکنم
دوستدارم عشقم
نظرات شما عزیزان:
سالی
ساعت12:51---27 بهمن 1391
یخوده طولانی بود ولی خوندمش پاسخ:مرسي كه خونديش
|